کسب و کار هوشمند در ایرانگفت و گو

بررسی مشکلات مدیران کسب‌وکار های آنلاین ایران

کانال تلگرام رسانه فناوری هوشمند

در گفت‌وگو با اشکان میرآرمندهی، مدیرعامل دیوار

عاطفه چوپان

اصطلاح معروفی است در عام، اینکه می‌گویند ما ایرانی‌ها اهل کار گروهی کردن نیستیم. در ورزش‌های انفرادی بهتریم، وظایف روزانه فردی را بهتر انجام می‌دهیم و کمتر اهل تعامل سازنده در قالب یک تیم هستیم. درست یا اشتباه همین یک فرض می‌تواند مدیریت را در ایران چالش‌برانگیزتر از آنچه در دنیا هست کند، حال آنکه قصه مدیریت یک کسب‌وکار به‌خصوص در بخش خصوصی غصه‌دارتر از مثل و اصطلاح است.

علاوه بر چالش‌های ذاتی مدیریت یک مجموعه که به نظر می‌رسد مدیران از سوئیس گرفته تا ایران با آن مواجه‌اند مدیریت در ایران از آن رو که نیازمند مدیریت مسائل مرتبط و غیرمرتبط، داخل حیطه مسوولیت و خارج از آن حیطه و تحمل فشارهای متعدد است بسیار دشوارتر است.

اشکان میرآرمندهی، مدیرعامل دیوار که به سبب مدیریت در عرصه نوپای اقتصاد دیجیتال طی سال‌های اخیر درگیر چالش‌های متعددی است، معتقد است، در کشور ما به علت یکسری عوامل که خارج از کنترل یک کسب‌وکار است اما بر آن اثر می‌گذارد در خیلی از مواقع موضوعات و چالش‌های مدیریت متفاوت‌تر می‌شود.

بخشی از این موضوعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. در واقع این چالش‌ها و مسائل باعث می‌شود مدیریت با فرآیندهایی پیچیده‌ و بعضاً غیرقابل پیش‌بینی روبه‌رو شود که الزاماً احتمالاً با سایر دنیا تفاوت‌هایی دارد. به این معنا که شما به عنوان یک مدیر در ایران باید زمان و منابعی را به این اختصاص دهید که موضوعاتی را که احتمالاً در دنیا ارتباطی با کسب‌وکار شما ندارد رفع یا به آن رسیدگی کنید.

  آیا مدیریت در ذات با چالش‌ها و مشکلات همراه است و اگر بله این چالش‌ها چه مسائلی است؟

بله، مدیریت به تنهایی خود با یکسری چالش‌ها روبه‌رو است و اگر بخواهم نام ببرم مهم‌ترین چالش این است که شما باید بتوانید راه درست تعامل و ارتباط با هر فرد را پیدا کنید. به این معنی که آدم‌های مختلف ویژگی‌های شخصیتی، ذاتی و فردی متفاوتی دارند اما وقتی قرار است به عنوان یک مدیر یا رهبر یک تیم را رهبری کنید و شرکتی را مدیریت کنید اصلی‌ترین لازمه آن این است که بپذیرید با ویژگی‌های خاص هر فرد با او تعامل کنید و ارتباط بگیرید، این همان چیزی است که در اصطلاح عامیانه شاید به آن رگ خواب بگویند.

پیدا کردن راه تعامل درست با افرادی که قرار است به شما کمک کنند و اگرچه تحت مدیریت شما هستند اما قرار است در کنار رسیدن به اهداف مشترک شرکت به اهداف خود نیز دست پیدا کنند، مهم است. در این راستا اصلی‌ترین مساله این است که بتوانید تعامل و ارتباط موثر را حفظ کنید و آدم‌هایی را با ویژگی‌های ذاتی، شخصی و فردی مرتبط با کار اما متفاوت با یکدیگر بر سر یک سفره، تیم و کار مشترک بیاورید و آنها را به گونه‌ای مدیریت کنید که بتوانند تحت آن مدیریت کارهایی را که به آنها محول می‌شود به بهترین شکل انجام دهند.

چالش دیگر این است که یک فرد به عنوان مدیر یک کسب‌وکار در جایگاهی است که اهداف بزرگی دارد اما در کنار آن باید مدیریت افراد را نیز براساس محدودیت‌هایی که بالاتر گفتم انجام دهد. وقتی شما به عنوان یک فرد مسوولیت مدیریت یک تیم یا شرکت را بر عهده دارید علاوه بر اینکه یکسری وظایف بر دوش شماست مدیریت افراد نیز باید در راستای بهبود خروجی شرکت و تیم باشد. شما باید بتوانید افراد مختلف را مدیریت کنید حال این افراد هر یک به‌طور منحصربه‌فرد نیازمند مسیر رشد و پیشرفت و رهبری مناسب خود هستند تا بتوانند در نهایت در مسیر رشد و توسعه فردی خود نیز پیشرفت کنند.

در واقع یکی از چالش‌های مدیریت این است که به عنوان یک مدیر در کنار اینکه اهدافتان را حفظ می‌کنید و شخصاً رشد و پیشرفت می‌کنید افرادی را که در ذیل شما فعالیت می‌کنند نیز رشد و توسعه و به آنها اهمیت دهید و کار را برای آنها جذاب کنید تا به انجام کار ترغیب شوند و در راستای هدف جلو بروند.

در واقع توجه به موضوع رشد و ارتقای فردی اعضای تیم یا شرکت یکی دیگر از چالش‌های مدیریت است که باید در تیم به آن توجه شود و هدف از مدیریت نباید فقط رسیدن به اهداف شخصی یا شرکتی باشد. از سوی دیگر مدیریت نیازمند رعایت ظرافت‌های فراوانی است که فرد باید بتواند آنها را رعایت کند و به آنها اهمیت دهد.

مدیر باید به توانایی تک‌تک افراد اهمیت بدهد و توجه داشته باشد که هما‌ن‌قدر که رسیدن به اهداف شرکت مهم است باید به اهداف افراد نیز اهمیت داد. مدیر باید کمک کند تا افراد سازمان او پویایی داشته باشند و رشد کنند و قطعاً رشد آنها می‌تواند رشد سازمان را نیز رقم بزند. این‌طور نیست که با مدیریت سنتی و سپردن وظایف روزانه و پیگیری انجام شدن آنها به اهداف بلندمدت یک کسب‌وکار دست پیدا کنید. در کنار آن یک مدیر باید روحیه‌ای قوی داشته باشد. او باید انتقادپذیر باشد و آدم‌ها بتوانند او را به چالش بکشند و نقد کنند.

مدیر باید روحیه‌ای داشته باشد تا افراد تیم بتوانند در برابر او مقاومت کنند و اینها اگرچه شاید به ظاهر ساده به نظر بیاید اما در واقع مهارت‌های مهمی است. یکی دیگر از چالش‌های مدیریتی این است که شما مجبورید در مواقعی تصمیماتی بگیرید که شاید مغایر با احساسات و عواطفتان باشد. مثلاً در زمانی مجبورید برای بهینه‌سازی بخشی از سازمانتان یا تغییر اولویت‌بندی شرکت، تصمیم به تعدیل نیرو بگیرید. اینجا مساله روابط انسانی و احساسی مطرح است و مسیر سختی است. در اینجا یک مدیر ممکن است به شخصی بد و منفور تبدیل شود و خیلی از آدم‌ها از قرار گرفتن در چنین موقعیت‌هایی گریزان هستند اما باید توجه داشت که یکی از وجوه مدیریت این است که حتی اگر ممکن باشد در نگاه بخشی از بدنه سازمان به چهره بدی تبدیل شوید اما کلیت سازمان را در مسیر اهداف بلندمدت حفظ کنید.

یکی دیگر از چالش‌های مدیریت این است که مدیریت در ذات خود همیشه خوب و درست نیست، یعنی به عنوان یک مدیر نمی‌توانید همیشه درست تصمیم بگیرید و همه کارها را صد درصد درست انجام دهید. یک مدیر اگر در روز ۱۰ تصمیم می‌گیرد لزوماً همه ۱۰ تصمیم نمی‌تواند درست باشد و امکان ندارد اقدام غلطی انجام نشود، به عبارت دیگر همیشه ترد آف بین تصمیم و زمان هست. اما چیزی که مهم است این است که روحیه انتقادپذیری را همواره داشته باشد، باید بتواند حرف‌های آدم‌ها را بشنود و بعد تصمیم بگیرد.

در واقع یک مدیر باید به خرد جمعی اولویت دهد و بتواند افراد را با خود همراه کند تا یک تصمیم مدیریتی را بر مبنای خرد جمعی بگیرد و البته گاهی اوقات این الگو ممکن است فرآیند تصمیم‌گیری مدیریتی را کند کند اما درصد خطا را نیز کم می‌کند و در نهایت یکی از مهم‌ترین چالش‌های مدیر در حوزه تصمیم‌گیری این است که در زمان‌هایی که شاید تصمیم‌گیری سخت است باید قاطعانه تصمیمی را که سخت است بگیرد. مولفه زمان در تصمیم‌گیری هم موضوع مهمی هست.

  آقای میرآرمندهی نوعی اگر در نقطه دیگری از دنیا و در یک کشور توسعه‌یافته مدیر یک کسب‌وکار بود چه تفاوتی در چالش‌ها و مشکلاتش وجود داشت؟

من به‌شخصه تجربه مدیریت در نقاط دیگری جز ایران را نداشته‌ام اما از آنچه خواندم، دیدم و منعکس‌شده دریافتم که در کشور ما به علت یکسری عواملی که خارج از کنترل یک کسب‌وکار است اما بر آن اثر می‌گذارد در خیلی از مواقع موضوعات و چالش‌های مدیریت متفاوت‌تر می‌شود. بخشی از این موضوعات موضوعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.

در واقع این چالش‌ها و مسائل باعث می‌شود مدیریت با فرآیندهایی پیچیده‌ و بعضاً غیرقابل پیش‌بینی روبه‌رو شود که الزاماً احتمالاً با سایر دنیا تفاوت‌هایی دارد. به این معنا که شما به عنوان یک مدیر در ایران باید زمان و منابعی را به این اختصاص دهید که موضوعاتی را که احتمالاً در دنیا ارتباطی با کسب‌وکار شما ندارد رفع کنید یا به آن رسیدگی کنید. برای مثال وقتی یک چالش اجتماعی یا سیاسی مشابه آنچه در شهریورماه سال گذشته اتفاق افتاد در کشور به وجود می‌آید زمان زیادی از مدیران به این اختصاص پیدا می‌کند که با افراد سازمان خود در این مورد حرف بزنند و به حرف‌های آنها گوش دهند.

در جریان حسی که آنها نسبت به شرایط اجتماع خود دارند قرار بگیرند و به آن اهمیت دهند. به نظر من به علت یکسری از موضوعات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که در کشور ما حاکم است مدیران در داخل این کشور زمان زیادی را باید به توجه و تحلیل چنین موضوعاتی اختصاص دهند، چون اگرچه ظاهراً این مسائل ارتباط مستقیمی با کسب‌و‌کار آنها ندارد اما بر آنها تاثیر می‌گذارد و به این ترتیب یک مدیر زمان لازم را برای فکر کردن و تمرکز بر وضعیت کسب‌وکار خود از دست می‌دهد.

بخش دیگری از مشکلاتی که احتمالاً یک مدیر در نقطه دیگری از دنیا با آن روبه‌رو نیست هم این است که ما در برخی از حوزه‌ها و مخصوصاً حوزه‌های جدیدتر که الگوی کسب‌وکار جدیدتری دارند، با مشکلات رگولاتوری و قانونگذاری مواجهیم چرا که این کسب‌وکارها برای حاکمیت کمتر شناخته‌شده هستند، بنابراین باید زمانی را صرف شناساندن الگوی کسب‌وکار خود و مقابله با چالش‌هایی که در نتیجه ناشناخته بودن با آن مواجه‌اند صرف کنند.

در موضوع دیوار خیلی از مواقع مسوولیت و وظایف کاربر آگهی‌دهنده و مسوولیت صاحب کسب‌وکار برای قانونگذار تفکیک‌شده و شفاف نبود، در صورتی که قانون اینها را تفکیک کرده است اما به علت جدید بودن این الگوی کسب‌وکار خیلی از مواقع باید زمان زیادی را صرف کنیم تا با نهادهای مختلف داخلی، مراجع قانونی، دادگاه‌ها و… صحبت کنیم و این مسوولیت‌ها را توضیح دهیم.

یعنی باید یک متن تکراری را بارها برای نهادهای مختلف تکرار کنیم تا در نهایت برخی از نهادها این را بفهمند و برخی هم نه و در مواردی که نمی‌توانیم قانونگذار را متوجه کنیم موضوع تبدیل به پرونده قضایی می‌شد. فکر می‌کنم این دو موضوع پیچیدگی‌های مدیریت در ایران را بسیار زیاد می‌کند. مدیران باید بخشی از زمان خود را برای موضوعاتی که خارج از کسب‌وکار آنهاست و به دلیل موضوعات سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی به وجود آمده صرف کنند.

   در جواب سوال اول، شما به حیطه منابع انسانی به عنوان چالش ذاتی مدیریت اشاره کردید. گردآوری منابع انسانی، کمک به رشد و توسعه فردی آنها و همسو کردن این افراد با اهداف شرکت و… اما همان‌طور که شما بهتر از من می‌دانید مدیریت در ایران علاوه بر چالش‌های ذاتی با مشکلاتی در سایر حوزه‌ها نیز روبه‌رو است. برای مثال بحث تامین منابع مالی، رگولاتوری دست‌وپاگیری که خودتان نیز به آن اشاره کردید، محدودیت بازارهای هدف، رقابت‌ناپذیری اقتصاد و… بنابراین به نظر می‌رسد چالش‌های مدیریت در ایران به طیف وسیعی از همه حیطه‌های تحت کنترل و خارج از کنترل مدیر یک بنگاه گسترش پیدا می‌کند. یک مدیر ایرانی چطور با این طیف گسترده از چالش‌ها مواجه می‌شود؟

حرف شما کاملاً درست است. به همین دلیل الان شرکت‌ها تفکیک شده است و مسوولیت هر بخش بر عهده یک فرد است. چون اینکه یک مدیر بخواهد روی همه این بخش‌ها زمان بگذارد عملاً غیر‌ممکن است و به همین دلیل خیلی از شرکت‌ها تقسیم وظایف می‌کنند و ما نیز در مقاطعی این تقسیم کار را انجام داده‌ایم چون واقعیت امر این است که تمرکز کردن روی یک کسب‌وکار و تعیین استراتژی‌های آن یک موضوع است و مساله تامین مالی، موضوعات مربوط به تحریم استفاده از سرویس‌های خارجی، بازار مصرف و سایر چالش‌ها هر یک موضوع مجزایی دیگر. مثلاً من به عنوان مدیر یک مجموعه در دو ماه گذشته درگیر این بودم که گوگل امکان نوتیفیکیشن را برای کاربران دیوار غیرفعال کرده است.

این یکی از مشکلاتی است که به دلیل تحریم برای ما به وجود آمده است. تحریم فقط به این معنا نیست که ما نتوانیم به بازار خارجی بفروشیم یا با محدودیت واردات مواجه باشیم، تحریم از این جنس هم وجود دارد و در واقع ما از یک امکان و قابلیت محروم می‌شویم و این محرومیت برای دیوار هم نیست، بلکه مشخصاً برای کاربران ماست. کاربر ایرانی عملاً نمی‌تواند از اپلیکیشن داخلی با‌کیفیتی که باید استفاده کند و خروجی که می‌خواهد را از آن بگیرد و این موضوع عملاً روی عملکرد اپلیکیشن برای مردم تاثیر می‌گذارد.

به نظر من مدیریت در ایران مستلزم مدیریت همه این چالش‌های گسترده است و خب طبیعتاً یک فرد نمی‌تواند همه این کارها را با هم به نحو احسن انجام دهد، بنابراین شرکت‌ها مجبورند تفکیک وظایف داخلی انجام دهند. در دنیا این امکان وجود دارد که تفکیک وظایف انجام می‌شود اما خب قانون تجارت ایران اجازه نمی‌دهد یک شرکت در ایران چند مدیرعامل داشته باشد و چون اسماً و قانوناً مدیرعامل باید یک نفر باشد شرکت‌های بزرگ این تفکیک وظیفه را به صورت داخلی انجام می‌دهند.

چون با وجود محدودیتی که در این زمینه وجود دارد این مساله ضروری است، حداقل من ندیدم شرکت بزرگی را که تقریباً به‌صورت گسترده کار می‌کند و کاربر در اسکیل کشوری دارد یک نفر مدیریت کند. اگر شرکت‌های کوچک و نوپا را بررسی کنیم خب بله، این امر ممکن است. خودمان در زمان شروع کار به همین ترتیب امور را پیش می‌بردیم. در ابتدا شرکت در حال رشد است و کارکنان و کاربران محدودی دارد، اندازه شرکت کوچک است و طبیعتاً امکان مدیریت آن به‌وسیله یک نفر وجود دارد اما در شرکت‌های بزرگ تعریف وظایف مدیریت در یک نفر به معنای «درست انجام نشدن» وظایف است.

  یکی از چالش‌های مهمی که در حوزه مدیریت کسب‌وکار در ایران وجود دارد بازار رقابت‌ناپذیر ایران است. بخش زیادی از اقتصاد ما دولتی و خصولتی است، این بخش به رانت و منابع خاصی دسترسی دارد که عملاً امکان رقابت بخش خصوصی را غیرممکن می‌کند. این اتفاق برای کسب‌وکارهای به ظاهر انحصاری مانند دیوار چطور چالش ایجاد کرده است؟

واقعیت این است که رقابت‌ناپذیری اقتصاد و انحصاری شدن آن به ضرر ما نیز هست و دلیل آن هم این است که ما نیاز داریم چندین سرویس مشابه دیوار فعالیت کنند و مردم در این مورد قدرت انتخاب داشته باشند. اینکه یک سرویس مورد نیاز مردم فقط به‌وسیله یک شرکت ارائه شود در بلندمدت به نفع شرکت و مردم نیست.

در این مورد علاوه بر ذات رقابت‌ناپذیر اقتصاد ایران مسائلی که تحریم‌ها به وجود آورده نیز به مساله دامن زده است. تحریم اینترنت، محدودیت‌های اینترنتی، طرح صیانت، طرح اینترنت طبقاتی و… بزرگ‌ترین ضربه‌ای که می‌زند به‌‌رغم نظر عموم مردم و دولت که فکر می‌کنند به نفع کسب‌وکارهای داخلی است در بلندمدت به ضرر ماست. علت آن هم این است که کسب‌وکارهای داخلی را از آن نوآوری، بهبود مستمر و خلق ارزش که در سایه بازار رقابتی ممکن می‌شود دور می‌کند. این اتفاق را حتی در محصولات انحصاری داخلی که سرعت پیشرفت آنها در دنیا به اندازه اقتصاد دیجیتال سریع نیست هم می‌بینیم.

وقتی بازار رقابتی نباشد و انحصاری وجود نداشته باشد محصول شما نیاز به خلق ارزش افزوده برای کاربر ندارد و کاربری که گزینه دیگری برای استفاده ندارد هم شما را در بازار رقابتی انتخاب نکرده و مجبور به استفاده بوده است. من احساس می‌کنم در زمانی که فضا بازتر و مناسب‌تر بود و در زمان شروع فعالیت رقبایی بودند و با ما رقابت می‌کردند، رقیب خارجی هم داشتیم و محدودیتی در دسترسی به پلت‌فرم‌هایی مانند اینستاگرام که رقیب مشابهی محسوب می‌شدند هم وجود نداشت ما خود را پویاتر و مسوولیت‌پذیرتر نسبت به خلق ارزش بیشتر می‌دیدیم، بنابراین از شرایط فعلی خوشحال نیستیم.

به نظرم اکثر شرکت‌هایی که در این حوزه فعال هستند دوست دارند رقبای داخلی و خارجی امکان فعالیت داشته باشند تا در نهایت مردم بتوانند انتخاب کنند از کدام سرویس استفاده کنند و این موضوع در نهایت باعث رشد بلندمدت شرکت‌های مختلف می‌شود اما اگر رقیبی وجود نداشته باشد مردم در هر شرایطی ناچارند از همان محصول یا خدمت استفاده کنند اما در صورتی که رقبای خارجی وجود داشته باشند شرکت‌های داخلی نیز مجبورند مدام سیستم خود را ارتقا دهند و خلق ارزش مداوم انجام دهند تا بتوانند سهم بازار خود را در میان رقبا حفظ کنند.

  پای صحبت خیلی از مدیران ایرانی در بخش خصوصی که می‌نشینیم به نظر می‌رسد چالش‌ها برای آنها به حدی متعدد شده که از سر ناچاری در حال ادامه حیات خود هستند. ادامه حیات به این معنا که شرکت را به خاطر اینکه راهی آمده‌اند و به هر حال افرادی را دور هم جمع کرده‌اند سر پا نگه داشته‌اند اما امید چندانی به آینده ندارند. مدیران در حال حاضر چقدر به آینده امیدوارند و آیا اصلاً آینده‌ای برای آنها قابل تصور هست؟

مدیر هم یک فرد از جامعه ایرانی است، یکی از ۸۰ میلیون ایرانی و در کشوری مثل ایران با همه پیشامدهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و عدم ثباتی که در کل جامعه وجود دارد مدیر هم نمی‌تواند از این قاعده مستثنی باشد. این اتفاق جدیدی هم نیست یعنی از سال ۱۳۹۸ به بعد شرایط و اتفاقات بدی افتاد و توالی آنها زیاد شد.

در واقع از زمانی که به اشتباه به هواپیمای اوکراینی شلیک شد به بعد مدام موضوعاتی پیش آمد و طی دو، سه سال اخیر ما مدام با موضوعاتی مواجه بوده‌ایم که باعث شده عملاً به جای اینکه در جامعه امیدواری ترویج شود بذر ناامیدی پاشیده شده است. و این اتفاقات به همان میزان که همه را تحت تاثیر قرار می‌دهد یک مدیر را هم متاثر می‌کند.

بنابراین نمی‌شود گفت من مدیر تحت تاثیر این مشکلات قرار ندارم اما به هر حال احساس شخصی من این است که با این شرایط هم باید به فکر توسعه و ساختن بود. تا سه سال پیش وقتی نیرویی به منابع انسانی مراجعه می‌کرد عمده دلایل مهاجرت افراد اقتصادی بود و سایر مولفه‌‌ها نقش کمرنگی داشتند اما متاسفانه از سه سال گذشته هر چه می‌گذرد این موضوع بدتر شده است و اتفاقاً علت اقتصادی، با اینکه وضعیت اقتصادی مردم در حال بدتر شدن است، کمرنگ‌تر شده و در دلایل مهاجرت افراد بیشتر موضوعات اجتماعی و سیاسی به چشم می‌خورد. در گذشته وقتی با کسانی که تصمیم به این مهاجرت گرفته بودند صحبت می‌کردی شاید می‌توانستی ۷۰ درصد آنها را منصرف کنی، حفظ کنی و نگه داری اما الان شرایط سخت‌تر شده است.

در حال حاضر کل جامعه تحت تاثیر است و حتی بخشی از افرادی که مانده‌اند و نرفته‌اند هم از وضعیت ناامید هستند. کلیت جامعه در عدم ثبات قرار دارد. وقتی شرایط بی‌ثبات می‌شود طبیعتاً سرمایه‌گذار هم اقدام به سرمایه‌گذاری جدید نمی‌کند. در چنین وضعیتی که مدیر از یک‌سو با چالش منابع انسانی و از سوی دیگر با چالش منابع مالی روبه‌رو است به دنبال توسعه مداوم نیست و بیشتر تلاش می‌کند وضعیت موجود را حفظ کند و صرفاً به نگهداشت شرایط فعلی فکر می‌کند تا توسعه و پیشرفت.

شرایط واقعاً ساده و راحت نیست و طبیعتاً وقتی کل جامعه در یک وضعیت سخت هستند مدیر هم به عنوان فردی از جامعه شرایط سختی دارد. یک مدیر امروز در این جامعه و با وجود تمام چالش‌هایی که به آن اشاره شد باید بتواند افراد و موقعیت شرکت خود را حفظ کند و آنها را به افقی که می‌خواهد به آن دست پیدا کند امیدوار کند. این در حالی است که ترسیم یک چشم‌انداز برای یک کسب‌وکار این روزها خود چالش بزرگی است.

  اگر ما کسب‌وکار را به مثابه بذری در نظر بگیریم نیازمند است در بستری مناسب رشد کند. بخشی از توسعه و رشد آن بذر به خودش بستگی دارد و البته بخش قابل توجهی نیز به محیط یا زمینی که در آن قرار می‌گیرد. از طرفی نمی‌توان از این مساله چشم پوشید که زمین اقتصاد ایران این روزها زمین حاصلخیزی برای شروع فعالیت‌های اقتصادی نیست و نمی‌توان مطمئن بود که اگر به عنوان یک مدیر با سختی فراوان تیم خوبی را گرد هم بیاوریم و ایده خوبی هم داشته باشیم بتوانیم در ارائه محصول یا خدمت خود موفق شویم. چه میزان از مشکلاتی که مدیر یک بنگاه با آن مواجه است به بستر یا ساختار اقتصادی که در کشور با آن مواجهیم برمی‌گردد؟

اگر منظورتان این است که آیا همچنان جامعه ما در بخش‌های مختلف از ایده‌های جدید اشباع شده است پاسخ سوال خیر است. همچنان ما کارهایی باید انجام دهیم که در آن حوزه‌ها کار زیادی انجام نشده است. اکوسیستم اقتصاد دیجیتال در کشور ما با سهم چهاردرصدی از معاملات نقش کمی در این اکوسیستم جهانی دارد و وقتی خود را با کشورهای همسایه مانند ترکیه مقایسه می‌کنیم می‌بینیم که سهم ما بسیار اندک است. بنابراین همچنان ایده‌ها، تیم‌ها و افرادی باید بیایند و موضوعات را دست بگیرند و اقتصاد دیجیتال را توسعه دهند اما اینکه سایر عوامل از این موضوع جلوگیری کند خود موضوع دیگری است.

  موضوع بنده دقیقاً همین بخش آخر فرمایشات شماست. نقش همین عواملی که در انتهای پاسخ سوال قبل به آن اشاره کردید چقدر است؟ این عوامل به چه میزان می‌توانند از توسعه یک کسب‌وکار جلوگیری کنند؟

به نظر نمی‌رسد بستر اقتصادی به آن حد مریض و به اصطلاح زمین اقتصاد بایر شده باشد که یک ایده یا کسب‌وکار نتواند در آن رشد کند. حتی به نظر من وضعیت ما نسبت به گذشته حداقل در حوزه اقتصاد دیجیتال بهبود پیدا کرده است. وقتی به پنج سال گذشته و این مسیر نگاه می‌کنم می‌بینم اطلاع و دانش افراد دولتی و تصمیم‌گیر و مقامات قضایی نسبت به چنین کسب‌وکارهایی در این مدت بیشتر شده است.

از پنج سال گذشته تا الان دست‌کم در بخش اقتصاد دیجیتال پیشرفت‌هایی اتفاق افتاده است چرا که خیلی از افرادی که در رأس امور بودند توانستند خود را وفق دهند و نسبت به این کسب‌وکارها و بنگاه‌ها دانش و اطلاعات به دست آورند و این خود پیشرفت مهمی است. البته این به این معنا نیست که بستر این اقتصاد برای فعالیت‌های این‌چنینی کاملاً آماده است و در چنین اقتصادی شما نمی‌توانید خیلی پرریسک وارد عمل شوید چون علاوه بر ریسک ایده و امکان موفقیت آن در جامعه ریسک‌های دیگری نیز بر کار سوار می‌شود و به همین دلیل احتمالاً سرمایه‌گذار در این حوزه سرمایه‌گذاری سنگینی انجام نمی‌دهد.

در سال‌های ‍‍۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ میزان ناچیزی در اقتصاد دیجیتال کشور سرمایه‌گذاری شده است. این میزان با آنچه سایر کشورهای پیشرفته در این اقتصاد سرمایه‌گذاری می‌کنند قابل مقایسه نیست، حتی ترکیه به عنوان کشور همسایه نیز مبالغ قابل توجهی در این اقتصاد سرمایه‌گذاری کرده که ایران در مقایسه با این کشور نیز سهم اندکی دارد.

اینها نشان می‌دهد که ریسک ناشی از شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است که باعث می‌شود سرمایه‌گذار به میدان نیاید و نتوانیم در این زمین بایر محصولی بکاریم یا خاک آن را تقویت کنیم. اما برداشت من این نیست که نمی‌شود در همین فضا هم کار کرد. به اعتقاد من ما در خیلی از موضوعات رگولاتوری و قانونگذاری پیشرفت کرده‌ایم، البته به نقطه ایده‌آل نرسیده‌ایم و با آن فاصله زیادی داریم اما نمی‌شود از پیشرفت چشم پوشید.

علاوه بر این موضوعات مربوط به بیمه و مالیات نیز در این سال‌ها پیشرفت‌هایی داشته که کمک می‌کند کسب‌وکارهای نوپا در اقتصاد دیجیتال بتوانند فعالیت خود را با ریسک کمتری آغاز کنند اما هنوز با نقطه ایده‌آل فاصله داریم. پنج سال پیش بنده را در دادگاه به عنوان قسمتی از معامله می‌دیدند و می‌گفتند تو خود خریدار یا فروشنده‌ای اما امروز نسبت به فعالیتی که انجام می‌دهیم شناخت نسبی به وجود آمده است؛ این یعنی پیشرفت اتفاق افتاده اما با کشورهای اطرافمان فاصله زیادی داریم. اگر بخواهیم سهم ما از اقتصاد دیجیتال افزایش پیدا کند و مشابه نمی‌گویم چین و آمریکا، بلکه همین ترکیه بشویم راه درازی در پیش داریم.

  به عنوان آخرین پرسش، چشم‌انداز شما به عنوان مدیر یک کسب‌وکار دیجیتال برای چند سال آینده با توجه به همه چالش‌ها و مشکلاتی که مرور کردیم همچنان روشن است؟ آیا هنوز به آینده خوش‌بین هستید و ادامه‌ای برای فعالیت کسب‌وکار خود و همچنین نیروهایتان متصور هستید یا آینده مبهم است و امید چندانی ندارید؟

یکی از اصلی‌ترین چالش‌های شرکت‌هایی که در عرصه اقتصاد دیجیتال فعال هستند امکان ورود و خروج سرمایه‌گذاران است. افراد، سهامداران و سرمایه‌گذارانی بودند که طی ۱۵ سال گذشته روی پلت‌فرم‌های مختلف در حوزه اقتصاد دیجیتال مانند «دیوار» سرمایه‌گذاری کرده‌اند و این کسب‌وکارها را از نقطه صفر به پیشرفتی رساندند.

در اینجا حلقه گمشده و آن چیزی که افق آینده را برای اقتصاد دیجیتال مبهم کرده این است که شرایط ورود سرمایه‌گذاران جدید و سهامداران وجود ندارد. وقتی شما کسب‌وکاری را راه‌اندازی می‌کنید و آن کسب‌وکار عملاً به جایگاهی می‌رسد باید شرایط ورود به بورس و عرضه اولیه را داشته باشد تا امکان رفت‌وآمد سرمایه‌گذار و سهامدار به آن فراهم شود.

باید شرایطی را فراهم کنیم که فرآیند ورود و خروج سرمایه‌گذاران به این حوزه تسهیل شود و یکی از راه‌های آن بحث ورود به بورس است. قطعاً تامین سرمایه راه‌های دیگری هم دارد اما راه ایده‌آل آن اجازه ورود به بورس به این شرکت‌هاست. این اتفاق خود می‌تواند خون دوباره‌ای به این حوزه تزریق کند. در حال حاضر امکان سرمایه‌گذاری در چنین کسب‌وکارهایی به ندرت وجود دارد و شرایط سرمایه‌گذاری در آن نیز خیلی مبهم است. بنابراین یکی از مولفه‌های اصلی که می‌تواند آینده اقتصاد دیجیتال را تحت تاثیر قرار دهد فراهم کردن شرایط ورود و خروج سرمایه‌گذاران جدید است تا بتواند پویایی را به این صنعت برگرداند، سرمایه‌گذار را به آن وارد کند و از صنایع دیگر سرمایه‌گذاران را ترغیب به سرمایه‌گذاری در این حوزه کند.

اما در مورد اینکه پرسیدید به آینده امیدوار هستم باید بگویم بله. من امیدوارم. قلباً به آینده کسب‌وکار خودم و اقتصاد دیجیتال امیدوار هستم. در کرونا نقش شرکت‌های دیجیتال بیش از هر زمان دیگری برای دولت‌ها مشخص شد و بعد از آن نیز همچنان ادامه پیدا کرد و ترندی که در دنیا وجود دارد نیز نشان می‌دهد اگر یکسری از شرایط و موانعی که بر سر راه توسعه اقتصاد دیجیتال وجود دارد برداشته شود اوضاع برای سرمایه‌گذاری و توسعه حتی در شرایط امروز مهیاست اما باید تغییرات بنیادی و اساسی اتفاق بیفتد.

منبع: دنیای اقتصاد

کانال تلگرام رسانه فناوری هوشمند

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا